by : x-themes

 

ما بدهکاریم به یکدیگر
و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای
که پشت دیوار غرورمان ماند
و آنها را بلعیدیم
تا نشان دهیم که منطقی هستیم

شنبه 9 شهريور 1392 18:18 |- مریم -|

 

 

از کسی که دلش گرفته نپرسید چرا
آدم ها وقتی دلیل ناراحتی شان را نمی توانند بیان کنند
دلشان بیشتر می گیرد !!!

 

شنبه 9 شهريور 1392 1:50 |- مریم -|

" بــــود "
تلخ ترین کلمه ای که میشناسم
کلمه ای برای ترجمه ی تمام حسرت دنیا
بـــود یعنی
دیگر نیست
یعنی تو ماندی و حجم سنگین تنهایی
یعنی تو ماندی و هزار حرف نگفته
یعنی تو ماندی و
حسرت
یعنی دیواری از جنس سنگ
که فاصله ی دستها حفظ شود
یعنی صدایی
که دیگر نخواهی شنید
بـــود یعنی
تمام هست هایی که
نیست شد
یعنی یک جای خالی...
بـــود یعنی
دیگر نیست

جمعه 8 شهريور 1392 14:28 |- مریم -|

بغض

بر منقار چکاوکی کوچک

سنگین می شود

و باد

بی اعتنا از حوصله ی درختان

می گذرد...

همچون "تو" از من!

 

جمعه 8 شهريور 1392 9:8 |- مریم -|

ایستاده ام

در نقطه ی پایان "تو"

می دانم

سر هیچ خطی منتظرم نیستی

و زیر چشمی

ابتدای نبودنهایت را آه می کشم

...

نقطه ... ته خط!!!

 

جمعه 8 شهريور 1392 9:1 |- مریم -|

 

این

پنجره منتظر کسی نیست

غروب هایش

پراز اندوه نرسیدن و

صبحگاهانش

ویار آمدن دارد...!

و "تو"

به خاطر هیچ خاطره ای

باز نخواهی گشت

پنجره ها را می بندم

پرده ها را نیز...!!!

جمعه 8 شهريور 1392 8:37 |- مریم -|

وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

پرهایش سفید می ماند

ولی قلبش سیاه میشود

دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست

اسراف محبت است

 

پنج شنبه 7 شهريور 1392 17:52 |- مریم -|

چیزی بگو خاطره  مگذار اشکهایم غوطه ور شوند در چشمهای سیاه من .تمام دلخوشی ام، پرسه زدن در ثانیه های بی انتظار خاطرات است .

لاشه های عزا را در خاک خاطرات خویش پنهان میکنم و میگذرم بیصدا تر ازسکوت شب خویش مبادا کسی ترحم را هدیه ببخشد به تنهایی منبا پای برهنه در تک تک خاطره ها قدم خواهم زد.

 گریه های بیصدا،اشکهای خون آلود و بغض های به گل نشسته در ساحل خاطرات رادر پشت این نوشته های متروک ذهن، به دار تنهایی میاویزمبه آرامش من لبخند میزنندبی آنکه در تنهایی من سرک کشیده باشندچه کسی میخواهد خاطرات را در سکوت شب منبه سنگسار یک بغص بیصدا برساند..؟

پنج شنبه 7 شهريور 1392 12:36 |- مریم -|

در خاطرش جایی دارم...

دلم تنگ همان کسی است که دیگر حتی

جواب سلامم را هم نمی دهد

دلم تنگ همان کسی است که وَقتی

از کنارش میگذرم دیگر به من نگاهی نمیکند

دلم تنگ است...تنگ

نمیدانم دیگر چطور باید میبودم که نبودم


این روزا خیلی تنهام، خیلی داغونم

هست کسی که مثل من دلش

نه برای کسی،

نه برای عشقی،

نه برای جایی…

نه برای چیزی!

بلکه دلش برای خودش تنگ شده…

برای خود خودش!؟


دوستش دارم بزرگیش را ، سکوتش را ، عظمتش را ، اُبهتش را ،

تنهاییش را ، حکمتش را ، صبرش را ، و بودنش عادتیست مثل نفس کشیدن !

خدا را میگویم …

پنج شنبه 7 شهريور 1392 12:23 |- مریم -|

 

گاهی از خیال من گذر می کنی …
بعد اشک می شوی …
رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من …

پنج شنبه 7 شهريور 1392 11:51 |- مریم -|

ϰ-†нêmê§

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد